ای سلامم، ای سرودم
ای نگهبان وجودم
ای غمم تو، شادیام تو
مایهی آزادیام تو… ای وطن
معنی: ای وطن! تو سلام و شعر و آواز من هستی و در برابر دشمن از فرهنگ، هستی و تاریخ ما محافظت می کنی. ای وطن! در همه حال، چه غم و چه شادی، به یاد تو هستم. تو سبب آزادی و رهایی من هستی.
آرایه ها: تشبیه در تو (وطن) مانند نگهبان / تضاد بین غم و شادی / منادا شدن وطن: جان بخشی (شاعر دارد با وطن صحبت می کند.)
ای دلیل زنده بودن
ای سرودی صادقانه
ای دلیل زنده ماندن
جان پناهی جاودانه… ای وطن
معنی: ای وطن! تو انگیزهی بودن من هستی و مانند شعری بی ریا و صمیمی هستی. ای وطن! تو انگیزه و دلیل زندگی کردن من هستی و همیشه سبب آرامش و امنیت من و پناهگاه من می باشی.
آرایه ها: تو {وطن} مانند سرودی صادقانه: تشبیه
نکته دستوری: در این مصراع ها، واژه ی دلیل» و سرود» منادا نیستند، بلکه واژهی وطن» مناداری مخوف می باشد؛ ای [وطن] که دلیل زنده بودن [هستی] یا ای [وطن] [مانند] سرودی صادقانه [هستی].
همچو رویش در بهاران
همچو جان در هر بدن
مثل بوی عطر گل ها
مثل سبزی چمن… ای وطن!
معنی: ای وطن! تو مانند گیاهان بهاری هستی که می رویند و زندگی را آغاز می کنند و مانند روح و جان هستی که همه زندگی می بخشی. ای وطن! تو مانند گل های خوشبو و معطر هستی و مانند چمنزاران سرسبز و شاداب می باشی.
آرایه ها: همچو رویش در بهاران: تشبیه / همچون جان: تشبیه / مثل بوی عطر گل ها: تشبیه / مثل سبزی چمن: تشبیه
مثل راز شعر حافظ
مثل آواز قناری
همچو یاد خوشترینها
همچو باران بهاری… ای وطن!
معنی: ای وطن! تو مانند راز فال شعرهای حافظ و مثل آواز قناری عاشق، جذاب و ارزشمندی، تو مانند خاطره های خوش و به یادماندنی هستی و مانند باران لطیف و پاک بهاری می باشی.
آرایه ها: در همهی مصراع ها، تشبیه وجود دارد. وطن به شعر حافظ، آواز قناوری، یاد خوش ترین ها و باران بهاری تشبیه شده است.
مثل غم در مرگ مادر
مثل کوه غُصّههای
مثل سربازان عاشق
قهرمان قصّههای… ای وطن!
معنی: ای وطن! غم تو مانند غم از دست دادن مادر، دردناک و مانند کوهی از غصه و اندوه می باشد که روزگار بی وفا، تو را گرفتار این رنج ها کرده است. ای وطن! تو مانند سربازان عاشقی که دلیرانه و قهرمانان در برابر دشمنان، دفاع کرده اند؛ سرافراز و سربلند ایستاده ای.
آرایه ها: تشبیه: مثل غم، مثل کوه، و مثل سربازان عاشق به وطن
همچو آواز بلندی
از بلندیهای پاک
با غروری، با گذشتی
باوفایی همچو خاک… ای وطن! ای وطن! ای وطن!
معنی: ای وطن! تو مانند آواز بلند و رسا که پاک و لطیف است، سربلند و با افتخار هستی و از خودگذشتگی داری و مانند خاک باوفا می باشی، ای وطن من …
آرایه ها: در این مصراع ها، وطن به آواز بلند و خاک، تشبیه شده است.
قالب شعر ای وطن از نادر ابراهیمی فارسی ششم ؛ نیمایی (شعر آزاد) میباشد.
نگهبان: محافظ
مایه: منشا، دلیل، سبب
صادقانه: راست، بی کلک
جان پناه: سنگر، پناهگاه
جاودانه: جاویدان، همیشگی
رویش: روییدن
غرور: خودپسندی
غصه: غم، ماتم، اندوه
مثل: امثال، مثال، تمثیل
شعر: شاعر، مشاعره
حافظ: حفظ، محفوظ، محافظت
آزادی ≠ اسارت
غصه ≠ شادی
بلند ≠ کوتاه
پاک ≠ آلوده
این همه انسان را که مشاهده می کنید؛ همگی دارای خالقی هستند که آنها را آفریده است و به آنها نعمت داده است. انسان باید آفریننده خود را بپرستد و به خاطر نعمت هایی که به او داده است شکر کند.
تفکر درباره ی کار آفریننده و مخلوقات او باعث روشنایی دل می شود و تفکر نکردن در اینباره دل را تاریک می گرداند و نادانی باعث گمراهی می شود.
۱.باد بهاری از طرف چمنزار شروع به وزیدن کرد***و دوباره صدای آواز پرندگان آوازخوان به آسمان رسید.
مَرغزار: چمنزار گردون:آسمان ناله: آواز مُرغِزار: مرغی که آواز می خواند.
خیز:برخیز جنبش: حرکت ربیع:بهار موزون: خوش آهنگ، دارای وزن مرغ: هر نوع پرنده
هوشیار: عاقل
معنی: با خشم به زمین ضربه زد و از شدت ضربه زمین پاره پاره شد.
۲. بزد تیغ و بنداخت از بر سرش *** فرو ریخت چون رود خون از برش
معنی: با شمشیر زد و سرش را از تن جدا کرد و خون مانند رود از پیکرش جاری شد.
۳. بیانداخت چون باد خم کمند *** سر جادو آورد ناگه به چنگ
معنی: طناب را با سرعت زیاد انداخت و فورا سر جادوگر را گرفت.
۴. میانش به خنجر به دو نیم کرد *** دل جادوان زو پر از بیم کرد
معنی: با خنجر او را دو نیم کرد و با این کار دیگر جادوگران هم ترسیدند.
۵. چو
معنی وقتی رستم او را دید اسبش را با سرعت راند و مانند آتش تند و تیز به او حمله کرد
۶. سر و گوش بگرفت و یالش دلیر *** سر از تن بکندش به کردار شیر
معنی: رستم سر گوش و گردن او را گرفت و مانند شیر سرش را از تنش جدا کرد.
۷. ز بهر نیایش سر و تن بشست *** یکی پاک جای پرستش بجست
معنی: سر و تنش را برای عبادت کردن شست و جای پاکیزه ای برای عبادت گشت.
۸. از آن پس نهاد از بر خاک سر *** چنین گفت کای داور دادگر
معنی: سرش را روی زمین گذاشت و گفت ای خداوند عادل
۹. ز هر بد تویی بندگان را پناه *** تو دادی مرا گردی و دستگاه
معنی: تو بندگانت را از هر بدی در امان نگه می داری و تو به من پهلوانی و بزرگی داده ای.
کمند: طناب دام
باز: پرنده شکاری
مَلِک: پادشاه
تاختن: اسب را تند راندن
چیره شد: غلبه کرد
مَرکب: اسب( هرچیزی که بشود به آن سوار شد)
دامان کوه: دامنه ی کوه
ترک: باربند
مالامال: لبریز، پر
هلاک کرد: کشت
بی درنگ: فوری
مجال: فرصت
سراسیمه: با عجله و اضطراب
معنی کلمات درس پنجره های شناخت فارسی ششم
خلق: مردم، آفریده خلقت: آفرینش خالق: آفریننده سپری شد: گذشت تفکر: فکر کردندرنگ: مکث بازگو کنید: بیان کنید برخاست: بلند شد |
عالم: جهان احسان: نیکی دیدگاه: نظرخودبینی: خودخواه پیشه سازد: سرلوحه کار خود قرار دهد سبب: دلیل لابد: شاید نمایان می کند: نشان می دهد، آشکار می کند نهراسیم: نترسیم |
احسان = حسن تحسین
اخلاق = خلاق خلق
شباهت = شبیه تشابه
عجله = عجول تعجیل
فکر = تفکر افکار
فهم = تفهیم مفهوم
کشف = اکتشاف کاشف
مشترک = اشتراک _ شریک
آگاهی ≠ جهل
بسیار≠اندک
تفاوت≠شباهت
مفید≠مضر
برخاست≠نشست
سهل≠سخت
سرانجام≠آغاز
زیبایی≠زشتی
آشکار≠پنهان
نهراسیم≠بترسیم
شعر در مورد آمدن فصل بهار ، شعرهای دوبیتی درباره زیبایی بهار از سعدی و شاملو همگی در سایت کشور ایران امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابری سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه ء شوق پرستو های شاد
خلوت گرم کبوتر های مست….
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
مدت آمدن و رفتن ایام بهار
آنقدر نیست که گل بر سر دستار زنم
من که آزار به ارباب هوس نپسندم
گل چرا بر قفس مرغ گرفتار زنم؟
درباره این سایت